داستان کیف زرد من
نویسنده: هنادی حسین
تولید: دار اشجار
...
همه ما قبل از رفتن به هر سفری، چه کوتاه و چه طولانی، چه دور و چه نزدیک، خیلی به این فکر میکنیم که چه چیزهایی را باید با خودمان ببریم یا در کیفمان بگذاریم، بنابراین چیزهایی را که ممکن است خودمان یا همراهانمان به آنها نیاز داشته باشیم، با خودمان حمل میکنیم. گاهی اوقات چیزهایی را که فقط در شرایط بسیار خاص و نادر به آنها نیاز داریم، برمیداریم، اما این کار را از روی احتیاط بیشتر و برای آمادگی در برابر هرگونه غافلگیری که ممکن است در حین دور بودن از خانههای پر از وسایلمان با آن مواجه شویم، انجام میدهیم. این رفتار محدود به بزرگسالان نیست و شاید بیشتر در کودکانی دیده شود که به کیفهایشان وابسته هستند و دوست دارند آنها را با وسایل شخصیشان پر کنند و در همه مناسبتها آنها را با خود حمل کنند. نویسنده، هنادی الحبشی، با طنز و روایتی شیرین و جذاب، به این موضوع میپردازد و تصاویر زیبایی از قهرمان جذاب داستان و وقایع خندهداری که پس از او رخ میدهد، توسط هنرمند بسمه حسام، به تصویر کشیده شده است. اولا دختر کوچکی با قوه تخیل قوی است. او از خانه بیرون نمیرود مگر اینکه کیف زردش را با تعداد زیادی وسیله عجیب و غریب پر کند، چیزهایی مثل کفشهای قرمز، بالش، لحاف، پیچگوشتی و چیزهایی که در سفرهای کوتاه خانوادگیاش هرگز به آنها نیاز پیدا نمیکند. اما اولا، با تخیل همیشه درخشانش، توجیهی برای اعمالش پیدا میکند، و برای این چیزها یک موقعیت فوری وجود دارد که هیچکس به آن فکر نمیکند! بچهها هنگام خواندن داستان، با گوش دادن به چیزهایی که اولا در کیفش میگذاشت، بهانههای خندهدار و بسیار عجیبش، و روش مهربانانه مادرش برای آرام کردن و متقاعد کردنش به دست کشیدن از آنها، با صدای بلند خواهند خندید. کودکان و بزرگسالان عاشق اولا میشوند، کسی که در او دعوتی آشکار برای صحبت در مورد چیزهایی که بستهبندی میکنند و توجیهاتی که برای آنها دارند را میبیند. خندهها بیشتر هم میشود وقتی بفهمیم که خیلی هم با اولا فرقی نداریم.